با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Scarcity

ˈskersət̬i ˈskeəsəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    scarcities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    کمیابی
    • - a gem of great scarcity
    • - یک جواهر بسیار کمیاب
    • - The drought-struck area suffers scarcity.
    • - ناحیه‌ی خشکسالی‌زده دچار کمبود می‌شود.
    • - a scarcity of math teachers
    • - کمبود معلمان ریاضی
    • - Job scarcity forces young people to emigrate.
    • - فقدان کار جوانان را مجبور به مهاجرت می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد scarcity

  1. noun The condition or fact of being deficient
    Synonyms: deficiency, lack, inadequacy, insufficiency, shortage, paucity, scarceness, poverty, rarity, scantiness, dearth, defect, deficit, drought, exiguity, famine, infrequency, scantness, rareness, shortcoming, shortfall, underage, sparsity, stringency, uncommonness, want
    Antonyms: abundance

ارجاع به لغت scarcity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scarcity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scarcity

لغات نزدیک scarcity

پیشنهاد بهبود معانی