با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Mastermind

ˈmæstərmaɪnd ˈmɑːstəmaɪnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    masterminded
  • شکل سوم:

    masterminded
  • سوم‌شخص مفرد:

    masterminds
  • وجه وصفی حال:

    masterminding
  • شکل جمع:

    masterminds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
فکر بکر، دارای نبوغ فکری، ابداع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the mastermind behind that robbery
- مغز متفکر مسئول آن سرقت
- the mastermind of the world's first commercial jet airliner
- پیشگام اولین سرویس بازرگانی هواپیماهای جت در جهان
- He masterminded the conspiracy.
- او توطئه را طرح‌ریزی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mastermind

  1. noun A creative worker in the fine arts
    Synonyms: leader, expert
  2. verb Plan and direct (a complex undertaking)
    Synonyms: direct, engineer, organize, artist, supervise, author, brains, expert, genius, plan, planner, organise, orchestrate
  3. noun Someone who has exceptional intellectual ability and originality
    Synonyms: genius, originator, brain, brainiac, einstein, conceiver
  4. noun Person who devises a great idea
    Antonyms: peon

ارجاع به لغت mastermind

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mastermind» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mastermind

لغات نزدیک mastermind

پیشنهاد بهبود معانی