گذشتهی ساده:
mastermindedشکل سوم:
mastermindedسومشخص مفرد:
mastermindsوجه وصفی حال:
mastermindingشکل جمع:
mastermindsفکر بکر، دارای نبوغ فکری، ابداع کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the mastermind behind that robbery
مغز متفکر مسئول آن سرقت
the mastermind of the world's first commercial jet airliner
پیشگام اولین سرویس بازرگانی هواپیماهای جت در جهان
He masterminded the conspiracy.
او توطئه را طرحریزی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mastermind» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mastermind