کالبدشناسی شکم، دل، قسمت میانی بدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
He felt a chill on his midriff as the wind blew through his shirt.
وقتی باد از لابهلای پیراهنش وارد میشد، لرزی را در قسمت میانی بدنش احساس کرد.
She showed off her midriff in a crop top.
او شکمش را با کراپ نشان داد.
پوشاک نیمتنه، کراپ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She wore a red midriff.
او یک نیمتنهی قرمز پوشیده بود.
The fashion trend of the 90s was to wore midriff.
روند مد دههی ۹۰ پوشیدن نیمتنه بود.
کالبدشناسی دیافراگم، حجاب حاجز، پردهی دل، میانبند، واشامه، تراشامه
The doctor used a stethoscope to listen to her midriff for any abnormalities.
دکتر برای هرگونه وضع غیرعادی از گوشی پزشکی برای گوشدادن به دیافراگم او استفاده کرد.
The doctor examined her midriff for any signs of injury.
دکتر دیافراگم او را برای هرگونه علائم آسیب معاینه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «midriff» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/midriff