فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Intervening

گذشته‌ی ساده:

intervened

شکل سوم:

intervened

سوم‌شخص مفرد:

intervenes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

(بین دو تاریخ و رویداد و فعالیت) بیان‌کننده‌یِ آنچه قبل و بعد رخ داده است

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Little had changed in the intervening years.

در این سال‌ها تغییر چندانی رخ نداده بود.

It was a long time since my last visit to Berlin, and it had changed dramatically in the intervening period/years.

مدت‌ها از آخرین بازدیدم از برلین می‌گذشت و در این مدت به‌طور قابل توجهی تغییر کرده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intervening

  1. adjective intermediary
    Synonyms:
    middle intermediate interceding sandwiched

ارجاع به لغت intervening

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intervening» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intervening

لغات نزدیک intervening

پیشنهاد بهبود معانی