فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Intervention

ˌɪnt̬ərˈvenʃn ˌɪntəˈvenʃn

شکل جمع:

interventions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2

مداخله، دخالت، میانروی، پادرمیانی، شفاعت

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

military intervention

مداخله‌ی نظامی

government's intervention

مداخله‌ی دولت

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intervention

  1. noun the act of intervening
    Synonyms:
    interference interruption interposition mediation intercession arbitration
  1. noun armed interference
    Synonyms:
    attack invasion armed intrusion military occupation

لغات هم‌خانواده intervention

  • noun
    intervention

ارجاع به لغت intervention

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intervention» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intervention

لغات نزدیک intervention

پیشنهاد بهبود معانی