فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Waist

weɪst weɪst

شکل جمع:

waists

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

دور کمر، میان، کمر لباس، کمربند، میان تنه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

a woman with a narrow waist and broad hips

زنی با کمر باریک و کفل پهن

the waist of a violin

میانگاه (یاکمر) ویولن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد waist

  1. noun part of the torso
    Synonyms:
    middle abdomen midsection waistline girth shirt undershirt diaphragm groin bodice blouse waistband corsage shank basque girth (waist measure) waist measurement midriff
  1. noun part of an upper garment
    Synonyms:
    bodice bib trunk shirtwaist

ارجاع به لغت waist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «waist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/waist

لغات نزدیک waist

پیشنهاد بهبود معانی