با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Abnormality

ˌæbnɔːrˈmælət̬i ˌæbnɔːˈmæləti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    normalities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
نابهنجاری، بی‌قاعدگی، وضع غیرعادی، خاصیت غیرطبیعی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the abnormality of his behavior
- نابهنجاری رفتار او
- We did not observe any abnormalities.
- هیچ چیزی غیرعادی مشاهده نکردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abnormality

  1. noun being different from standard or norm
    Synonyms: aberrancy, aberration, anomalism, anomaly, atypicalness, bizarreness, deformity, deviance, deviancy, deviation, eccentricity, exception, extraordinariness, flaw, irregularity, oddity, peculiarity, preternaturalness, singularity, strangeness, uncommonness, unnaturalness, unusualness, weirdness
    Antonyms: normality, normalness, sameness, standard

ارجاع به لغت abnormality

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abnormality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abnormality

لغات نزدیک abnormality

پیشنهاد بهبود معانی