انگلیسی بریتانیایی (ارتش) ستوان، افسر جزء
Each subaltern in the battalion played a crucial role in the strategy.
هر یک از افسران جزء در گردان نقش مهمی در استراتژی ایفا کردند.
As a newly promoted subaltern, she couldn't wait to lead her troops.
او بهعنوان یک ستوان که بهتازگی ارتقا یافته بود، نمیتوانست صبر کند تا نیروهایش را رهبری کند.
تابع، فرعی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His subaltern claims added depth to the overarching theory of social dynamics.
ادعاهای فرعی او به نظریهی فراگیر پویایی اجتماعی عمق بخشید.
The subaltern arguments in the debate were often overshadowed by the more dominant viewpoints.
استدلالهای فرعی در بحث اغلب تحتالشعاع دیدگاههای غالبتر قرار میگرفتند.
(فرد) زیردست، مادون، مطیع، فرمانبردار
His research aimed to elevate the stories of subaltern individuals in history.
هدف تحقیق او ارتقای داستان افراد زیردست در تاریخ بود.
In many organizations, the subaltern often feels unheard.
در بسیاری از سازمانها، فرد زیردست اغلب احساس میکند که شنیده نمیشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «subaltern» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/subaltern