شکل جمع:
firstsدر معنای پنجم همچنین میتوان از firstly بهجای first استفاده کرد.
در معنای نهم همچنین میتوان از first-class degree بهجای first استفاده کرد.
در معنای دهم همچنین میتوان از first gear بهجای first استفاده کرد.
در معنای یازدهم همچنین میتوان از first base بهجای first استفاده کرد.
اولین، نخستین، یکمین
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The first train leaves at noon.
اولین قطار هنگام ظهر حرکت میکند.
the first to come
اولین نفری که آمد
We first met at Mina's house.
نخستینبار در خانهی مینا همدیگر را ملاقات کردیم.
my first voyage
اولین سفر دریایی من
the first day
نخستین روز
موسیقی رتبهی اول، نفر اول
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is the first violinist.
او ویولننواز (رتبهی) اول است.
The first clarinet provide a rich foundation to the ensemble's sound.
کلارینت اول پایهواساسی غنی به صدای گروه میدهد.
اول، نخست
She always arrives first to the meetings.
او همیشه بهعنوان نفر اول به جلسات میرسد.
We need to address this issue first in our discussion.
در بحثمان باید نخست به این مسئله بپردازیم.
بار اول، دفعهی اول، بار نخست، نخستین دفعه
He first tasted sushi during college.
او برای اولین بار در کالج سوشی را امتحان کرد.
I first heard that song at a concert.
آن آهنگ را برای نخستین دفعه در کنسرت شنیدم.
اول از همه، اولاً، شمارهی یک (در لیستها)
First, I am tired today; two, I don't even have a penny.
اولاً امروز خستهام، دوماً حتی یک شاهی پول ندارم.
First off, let’s review the agenda for today’s meeting.
اول از همه، بیایید دستور کار جلسه امروز را مرور کنیم.
اولین، نخستین، اول، نخست
He became the first in that race.
او نفر اول آن مسابقه شد.
He was the first to raise his hand in class.
اون نخستین فردی بود که دستش را در کلاس بالا برد.
موسیقی نفر اول، رتبهی اول
During rehearsal, the first had to demonstrate the melody.
در حین تمرین، نفر اول باید ملودی را نشان دهد.
Each first in the orchestra plays a crucial role in maintaining harmony.
رتبههای اول در ارکست، نقش مهمی در حفظ هماهنگی ایفا میکنند.
اولین بار، نخستین دفعه
The artist's unique style is a first for the local gallery.
سبک منحصربهفرد این هنرمند اولین باری است که در گالری محلی رخ داده.
This groundbreaking study represents a first for climate change research.
این مطالعهی پیشگامانه اولین مورد تحقیقات برای تغییرات آبوهوا است.
شاگرد اول، رتبهی اول
Earning a first opens many doors in the job market.
رتبهی اول شدن فرصتهای زیادی در بازار کسبوکار ایجاد میکند.
His goal was always to achieve a first in his chosen field.
هدف او شاگرد اول شدن در رشتهی انتخابیاش است.
دندهی یک
Shift into first!
دنده یک بزن!
She quickly engaged first to navigate the hill.
او برای حرکت کردن در شیب فوراً دندهی یک زد.
ورزش (بیسبال) بیس اول
He sprinted to first after hitting the ball.
او پس از ضربه به توپ بهسمت بیس اول دوید.
They celebrated their victory at first.
آنها در بیس اول پیروزی خود را جشن گرفتند.
نخست، نخستین، اول، یکم
This is my first attempt at baking a cake.
این اولین تلاشم برای پختن کیک است.
He earned his first promotion after just six months.
او نخستین ارتقای شغلی خود را بعد از شش ماه گرفت.
در آغاز، در ابتدا، در آغاز کار
پیش از هر کار (یا چیز) دیگر، قبل از همه
در درجهی اول، اول از همه اینکه، قبل از هر چیزی، ارجحترین، اولین و مهمترین
به ترتیب نوبت، به نوبت، هرکه زودتر آمده اول
در درجهی اول، اول از همه اینکه، قبل از هر چیزی، ارجحترین، اولین و مهمترین
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «first» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/first