با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Centrally

ˈsentrəli ˈsentrəli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    مرکزی، به‌طور مرکزی، در مرکز، در وسط، به‌صورت متمرکز، به‌طور محوری
    • - Social anthropology is centrally concerned with the cultural diversity.
    • - انسان‌شناسی اجتماعی به‌طور محوری به مبحث تنوع فرهنگی می‌پردازد.
    • - The table was placed centrally.
    • - میز در وسط قرار گرفته بود.
    • - centrally located
    • - در مرکز قرارگرفته
    • - This is what the Cold War was centrally about.
    • - این همان چیزی است که جنگ سرد به‌طور محوری در مورد آن بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد centrally

  1. adverb in the middle
    Synonyms: in the center, in the heart of, midway, halfway, central
    Antonyms: peripherally

لغات هم‌خانواده centrally

ارجاع به لغت centrally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «centrally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/centrally

لغات نزدیک centrally

پیشنهاد بهبود معانی