مرکزی، بهطور مرکزی، در مرکز، در وسط، بهصورت متمرکز، بهطور محوری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Social anthropology is centrally concerned with the cultural diversity.
انسانشناسی اجتماعی بهطور محوری به مبحث تنوع فرهنگی میپردازد.
The table was placed centrally.
میز در وسط قرار گرفته بود.
centrally located
در مرکز قرارگرفته
This is what the Cold War was centrally about.
این همان چیزی است که جنگ سرد بهطور محوری در مورد آن بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «centrally» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/centrally