با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Meat

miːt miːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    meats

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun A1
    گوشت (فقط گوشت چهارپایان)، خوراک، غذا، ناهار، شام، غذای اصلی
    • - red meat
    • - گوشت قرمز، گوشت گاو و خوک و گوسفند
    • - white meat
    • - گوشت سفید، گوشت ماهی و مرغ
    • - Eat less meat and more vegetables.
    • - گوشت قرمز کمتر و سبزیجات بیشتر بخور.
    • - the meat of the argument
    • - لب مطلب
    • - the meat of his story
    • - اصل داستان او
    • - Swimming is his meat.
    • - او عاشق شنا کردن است.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد meat

  1. noun flesh of animal consumed as food
    Synonyms: aliment, brawn, chow, comestible, eats, edible, fare, food, foodstuff, grub, muscle, nourishment, nutriment, provision, ration, subsistence, sustenance, victual
  2. noun core, gist
    Synonyms: burden, essence, heart, kernel, marrow, matter, nub, nucleus, pith, point, sense, short, substance, thrust, upshot
    Antonyms: exterior, exteriority, outside

Collocations

Idioms

  • one's meat

    (عامیانه) مایه‌ی دلخوشی

ارجاع به لغت meat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «meat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/meat

لغات نزدیک meat

پیشنهاد بهبود معانی