گذشتهی ساده:
formulatedشکل سوم:
formulatedسومشخص مفرد:
formulatesوجه وصفی حال:
formulating(نقشه، سیاست) تنظیم کردن، تدوین کردن، مدون کردن، پیریزی کردن، طرحریزی کردن
(افکار) بیان کردن، فرموله کردن، به وضوح گفتن، به زبان آوردن، ابراز کردن، عرضه کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mathematical ideas have to be formulated.
اندیشههای ریاضی را باید بهصورت فرمول بیان کرد.
to formulate a rule
قاعدهای را بهطور دقیق بیان کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «formulate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/formulate