با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Flounce

flaʊns flaʊns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flounced
  • شکل سوم:

    flounced
  • سوم شخص مفرد:

    flounces
  • وجه وصفی حال:

    flouncing

معنی و نمونه‌جمله

  • noun verb - intransitive
    حرکت تند و ناگهانی (بدن)، جست‌و‌خیز، چین‌دار کردن حاشیه لباس، پرت کردن، تقلا کردن، جولان
    • - She threw the book to the floor and flounced out of the room.
    • - کتاب را بر زمین افکند و پرخاش‌کنان از اتاق خارج شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد flounce

  1. verb bounce; intermittently move
    Synonyms: fling, jerk, mince, nancy, prance, sashay, spring, stamp, storm, strut, swish, throw, toss

ارجاع به لغت flounce

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flounce» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flounce

لغات نزدیک flounce

پیشنهاد بهبود معانی