گذشتهی ساده:
flouncedشکل سوم:
flouncedسومشخص مفرد:
flouncesوجه وصفی حال:
flouncingحرکت تند و ناگهانی (بدن)، جستوخیز، چیندار کردن حاشیه لباس، پرت کردن، تقلا کردن، جولان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She threw the book to the floor and flounced out of the room.
کتاب را بر زمین افکند و پرخاشکنان از اتاق خارج شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flounce» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flounce