گذشتهی ساده:
policedشکل سوم:
policedسومشخص مفرد:
policesوجه وصفی حال:
policingپلیس، پاسبان، مامور انتظامی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
police station
کلانتری، پاسگاه
chief of police
رئیس پلیس
to call the police
پلیس خبر کردن
The police are ready.
مأموران پلیس آماده هستند.
He was chased and arrested by the police.
پلیس او را تعقیب و بازداشت کرد.
security police at a college
مأموران انتظامی در دانشگاه
railway police
پلیس راهآهن
پاسبانی کردن، نظم و آرامش کشور یا شهری را حفظ کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to police the streets
در خیابانها پاسبانی کردن
The borders are policed by dogs and armed men.
مرزها توسط سگ و مردان مسلح پاسداری میشوند.
The U.N. will police the cease-fire.
سازمان ملل آتشبس را زیر نظر خواهد گرفت.
بهوسیلهی پلیس اداره و کنترل کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «police» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/police