با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Copper

ˈkɑːpər ˈkɒpə
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

نماد: Cu

عدد اتمی: 29

جرم اتمی: 63.546

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
شیمی عنصر شیمیایی مس، عنصر مس، فلز مس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The statue was made from pure copper.
- مجسمه از مس خالص ساخته شده بود.
- Chile is the world's largest producer of copper.
- شیلی بزرگترین تولید‌کننده‌ی مس در جهان است.
- This coin is made from a mixture of copper and nickel.
- این سکه از ترکیب مس و نیکل ساخته شده است.
noun uncountable
رنگ مسی، رنگ مسی (رنگ قهوه‌ای مایل به قرمز)
- The leaves turned a beautiful copper as fall approached.
- با نزدیک شدن به پاییز، برگ‌ها به رنگ مسی زیبایی درآمدند.
- The fabric had a beautiful copper hue that caught everyone's attention.
- این پارچه رنگ مسی زیبایی داشت که توجه همه را به خود جلب می‌کرد.
noun informal
انگلیسی بریتانیایی شاهی، سکه‌ی مسی (کم‌ارزش)
- He polished up the old copper coins.
- او سکه‌های مسی قدیمی را صیقل داد.
- He found a copper on the sidewalk and picked it up.
- او در پیاده‌رو سکه‌ای مسی پیدا کرد و آن را برداشت.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی افسر پلیس، افسر شهربانی، پاسبان، آژان
- There are a couple of coppers waiting outside.
- چند افسر پلیس بیرون منتظرند.
- The copper took notes while interviewing witnesses at the scene.
- پاسبان هنگام مصاحبه با شاهدان در صحنه یادداشت‌برداری کرد.
adjective
مسی، از جنس مس، ساخته‌شده از مس
- The copper pipes in the building are highly durable.
- لوله‌های مسی ساختمان از دوام بالایی برخوردار هستند.
- She wore a beautiful copper bracelet that shimmered in the sunlight.
- او دست‌بند مسی زیبایی به دست داشت که زیر نور خورشید می‌درخشید.
verb - transitive
با مس اندودن، مس یا ترکیبات مسی بکار بردن، روکش مسی زدن به، مس پوش کردن، مس دار کردن، با مس آمیختن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد copper

  1. noun a chemical element that is a reddish-brown metal, used especially for making wire and coins
  2. noun a reddish-brown color resembling the color of polished copper
    Synonyms: copper color
  3. noun a brown coin of low value
  4. noun a member of a law-enforcement agency, a police officer
    Synonyms: law, bull, cop, fuzz, bluecoat, finest, officer, patrolman, patrolwoman, peace officer, aerugo, police, policeman, police officer, policewoman, cauldron, cu, flatfoot, cuprum, gendarme, heat, man, patina, bobby, constable, peeler, verd-antique, verdigris, pig, atomic number 29
  5. adjective made of or relating to the metal copper
    Synonyms: cupreous, cupriferous, cuprous

Collocations

ارجاع به لغت copper

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «copper» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/copper

لغات نزدیک copper

پیشنهاد بهبود معانی