گذشتهی ساده:
bulledشکل سوم:
bulledسومشخص مفرد:
bullsوجه وصفی حال:
bullingشکل جمع:
bullsجانورشناسی گاو نر، نرهگاو (اختهنشده)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
two bulls and a cow
دو گاو نر و یک گاو ماده
The bull gazed at the cows in the pasture, searching for a mate.
نرهگاو به گاوهای مرتع خیره شد و به دنبال جفت میگشت.
جانورشناسی نر (در مورد نهنگ و فیل و برخی پستانداران بزرگ دیگر)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a bull elephant
فیل نر، نرهفیل
We spotted a bull whale swimming alongside the boat.
وال نری را دیدیم که در کنار قایق شنا میکرد.
اقتصاد گاو (شخصی که سهام و رمزارز و غیره را به امید افزایش قیمت میخرد تا بعداً با سود به فروش برسد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
As a savvy bull, he carefully watched the market trends.
او به عنوان گاو باهوش، روند بازار را به دقت زیر نظر داشت.
The bull's keen eye led to significant profits.
نگاه تیزبین گاو منجر به سود قابل توجهی شد.
چرتوپرت، مزخرف، چرند، یاوه
What he had to say was a load of bull.
حرفهای او همه مزخرف بود.
His explanation was total bull - I don't buy it.
توضیحش چرتوپرت محض بود. من نمیخرمش.
دین فرمان پاپ
The pope issued a bull granting special privileges to the monks.
پاپ فرمانی صادر کرد که طبق آن به راهبان امتیازات ویژهای داده میشد.
The bull was kept in the Vatican archives.
فرمان پاپ در آرشیو واتیکان نگهداری میشد.
انگلیسی آمریکایی به جلو رفتن، پیش رفتن، گذشتن، گذراندن (بهطوری که اجازهی توقف داده نشود)
He bulled his way homeward through the storm.
با وجود طوفان هرطوری بود خود را به منزل رساند.
He bull his way through the crowd to get to the front of the line.
او از میان جمعیت جلو رفت تا به جلو صف برسد.
They bulled the new tax bill through the parliament.
لایحهی مالیاتی جدید را به زور از مجلس گذراندند.
انگلیسی بریتانیایی (نظامی) برق انداختن (بهویژه پوتین سرباز)
He decided to bull his boots before the big military inspection.
تصمیم گرفت پیش از بازدید بزرگ نظامی، پوتینهایش را برق بیندازد.
She bullied her husband's boots.
پوتینهای شوهرش را برق انداخت.
افسر پلیس
The bull stopped the speeding car.
افسر پلیس ماشینی که با سرعت زیاد در حال حرکت بود، نگه داشت.
I saw a group of bulls patrolling the streets last night.
دیشب گروهی از افسران پلیس را دیدم که در خیابانها گشت میزدند.
نجوم ثور، گاو (دومین برج فلکی از دایرةالبروج) (با B بزرگ)
Many cultures have stories and legends about the Bull constellation.
بسیاری از فرهنگها داستانها و افسانههایی در مورد صورت فلکی گاو دارند.
I can see the Bull constellation in the night sky.
میتوانم صورت فلکی ثور را در آسمان شب ببینم.
جانورشناسی نر
the bull elk
الک نر
The bull shark swam gracefully through the water.
کوسهی نر بهزیبایی در آب شنا کرد.
گاوتن، تنومند، سترگ، گنده (در مورد مرد)
The bull man approached.
مرد گاوتن جلو آمد.
The bullish man strode into the room.
مرد تنومند با گامهای بلند وارد اتاق شد.
بزرگ، گنده
a bull ladle
ملاقهی بزرگ
She grabbed the bull shovel.
بیل گنده را برداشت.
مثل گاو نر رفتار کردن، با خشونت رفتار کردن، با خشونت عمل کردن
She bullies her younger siblings
او با خواهر و برادر کوچکترش با خشونت رفتار میکند.
The team captain bullies his teammates.
کاپیتان تیم نسبت به همتیمیهایش مثل گاو نر رفتار میکند.
خر کردن (با چاخان کردن)
Don't try to bull me with your lies.
سعی نکن با دروغهات من رو خر کنی.
The salesman tried to bull us.
فروشنده سعی کرد ما رو خر کنه.
چرتوپرت گفتن، مزخرف گفتن
Stop bulling.
از چرتوپرت گفتن دست بردار.
She constantly bulls about her abilities without any proof.
اون همیشه در مورد تواناییهاش بدون هیچ مدرکی مزخرف میگه.
(علیرغم مخالفت) انجام دادن
(علیرغم دشواری) پیش رفتن
(امریکا - عامیانه) گپ زدن، حرف خودمانی زدن
با مصائب و دشواریها شاخبهشاخ شدن، دل را به دریا زدن، قاطعانه عمل کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bull» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bull