امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bull

bʊl bʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bulled
  • شکل سوم:

    bulled
  • سوم‌شخص مفرد:

    bulls
  • وجه وصفی حال:

    bulling
  • شکل جمع:

    bulls

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
جانورشناسی گاو نر، نره‌‌گاو (اخته‌نشده)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- two bulls and a cow
- دو گاو نر و یک گاو ماده
- The bull gazed at the cows in the pasture, searching for a mate.
- نره‌‌گاو به گاوهای مرتع خیره شد و به دنبال جفت می‌گشت.
noun countable
جانورشناسی نر (در مورد نهنگ و فیل و برخی پستانداران بزرگ دیگر)
- a bull elephant
- فیل نر، نره‌فیل
- We spotted a bull whale swimming alongside the boat.
- وال نری را دیدیم که در کنار قایق شنا می‌کرد.
noun countable
اقتصاد گاو (شخصی که سهام و رمزارز و غیره را به امید افزایش قیمت می‌خرد تا بعداً با سود به فروش برسد)
- As a savvy bull, he carefully watched the market trends.
- او به عنوان گاو باهوش، روند بازار را به دقت زیر نظر داشت.
- The bull's keen eye led to significant profits.
- نگاه تیزبین گاو منجر به سود قابل توجهی شد.
noun uncountable informal
چرت‌وپرت، مزخرف، چرند، یاوه
- What he had to say was a load of bull.
- حرف‌های او همه مزخرف بود.
- His explanation was total bull - I don't buy it.
- توضیحش چرت‌وپرت محض بود. من نمی‌خرمش.
noun countable
دین فرمان پاپ
- The pope issued a bull granting special privileges to the monks.
- پاپ فرمانی صادر کرد که طبق آن به راهبان امتیازات ویژه‌ای داده می‌شد.
- The bull was kept in the Vatican archives.
- فرمان پاپ در آرشیو واتیکان نگهداری می‌شد.
verb - intransitive verb - transitive informal
انگلیسی آمریکایی به جلو رفتن، پیش رفتن، گذشتن، گذراندن (به‌طوری که اجازه‌ی توقف داده نشود)
- He bulled his way homeward through the storm.
- با وجود طوفان هرطوری بود خود را به منزل رساند.
- He bull his way through the crowd to get to the front of the line.
- او از میان جمعیت جلو رفت تا به جلو صف برسد.
- They bulled the new tax bill through the parliament.
- لایحه‌ی مالیاتی جدید را به زور از مجلس گذراندند.
verb - transitive
انگلیسی بریتانیایی (نظامی) برق انداختن (به‌ویژه پوتین سرباز)
- He decided to bull his boots before the big military inspection.
- تصمیم گرفت پیش از بازدید بزرگ نظامی، پوتین‌هایش را برق بیندازد.
- She bullied her husband's boots.
- پوتین‌های شوهرش را برق انداخت.
noun slang countable
افسر پلیس
- The bull stopped the speeding car.
- افسر پلیس ماشینی که با سرعت زیاد در حال حرکت بود، نگه داشت.
- I saw a group of bulls patrolling the streets last night.
- دیشب گروهی از افسران پلیس را دیدم که در خیابان‌ها گشت می‌زدند.
noun
نجوم ثور، گاو (دومین برج فلکی از دایرةالبروج) (با B بزرگ)
- Many cultures have stories and legends about the Bull constellation.
- بسیاری از فرهنگ‌ها داستان‌ها و افسانه‌هایی در مورد صورت فلکی گاو دارند.
- I can see the Bull constellation in the night sky.
- می‌توانم صورت فلکی ثور را در آسمان شب ببینم.
adjective
جانورشناسی نر
- the bull elk
- الک نر
- The bull shark swam gracefully through the water.
- کوسه‌ی نر به‌زیبایی در آب شنا کرد.
adjective
گاوتن، تنومند، سترگ، گنده (در مورد مرد)
- The bull man approached.
- مرد گاوتن جلو آمد.
- The bullish man strode into the room.
- مرد تنومند با گام‌های بلند وارد اتاق شد.
adjective
بزرگ، گنده
- a bull ladle
- ملاقه‌ی بزرگ
- She grabbed the bull shovel.
- بیل گنده را برداشت.
verb - transitive
مثل گاو نر رفتار کردن، با خشونت رفتار کردن، با خشونت عمل کردن
- She bullies her younger siblings
- او با خواهر و برادر کوچک‌ترش با خشونت رفتار می‌کند.
- The team captain bullies his teammates.
- کاپیتان تیم نسبت به هم‌تیمی‌هایش مثل گاو نر رفتار می‌کند.
slang verb - transitive
خر کردن (با چاخان کردن)
- Don't try to bull me with your lies.
- سعی نکن با دروغ‌هات من رو خر کنی.
- The salesman tried to bull us.
- فروشنده سعی کرد ما رو خر کنه.
slang verb - intransitive
چرت‌وپرت گفتن، مزخرف گفتن
- Stop bulling.
- از چرت‌وپرت گفتن دست بردار.
- She constantly bulls about her abilities without any proof.
- اون همیشه‌ در مورد توانایی‌هاش بدون هیچ مدرکی مزخرف می‌گه.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bull

  1. noun nonsense
    Synonyms:
    balderdash baloney bilge bunkum claptrap crap hogwash rubbish trash
    Antonyms:
    fact truth

Phrasal verbs

  • bull through

    (علیرغم مخالفت) انجام دادن

Collocations

Idioms

  • shoot the bull

    (امریکا - عامیانه) گپ زدن، حرف خودمانی زدن

  • take the bull by the horns

    با مصائب و دشواری‌ها شاخ‌به‌شاخ شدن، دل را به دریا زدن، قاطعانه عمل کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن

ارجاع به لغت bull

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bull» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bull

لغات نزدیک bull

پیشنهاد بهبود معانی