فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bull

bʊl bʊl

گذشته‌ی ساده:

bulled

شکل سوم:

bulled

سوم‌شخص مفرد:

bulls

وجه وصفی حال:

bulling

شکل جمع:

bulls

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

جانورشناسی گاو نر، نره‌‌گاو (اخته‌نشده)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

two bulls and a cow

دو گاو نر و یک گاو ماده

The bull gazed at the cows in the pasture, searching for a mate.

نره‌‌گاو به گاوهای مرتع خیره شد و به دنبال جفت می‌گشت.

noun countable

جانورشناسی نر (در مورد نهنگ و فیل و برخی پستانداران بزرگ دیگر)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

a bull elephant

فیل نر، نره‌فیل

We spotted a bull whale swimming alongside the boat.

وال نری را دیدیم که در کنار قایق شنا می‌کرد.

noun countable

اقتصاد گاو (شخصی که سهام و رمزارز و غیره را به امید افزایش قیمت می‌خرد تا بعداً با سود به فروش برسد)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

As a savvy bull, he carefully watched the market trends.

او به عنوان گاو باهوش، روند بازار را به دقت زیر نظر داشت.

The bull's keen eye led to significant profits.

نگاه تیزبین گاو منجر به سود قابل توجهی شد.

noun uncountable informal

چرت‌وپرت، مزخرف، چرند، یاوه

What he had to say was a load of bull.

حرف‌های او همه مزخرف بود.

His explanation was total bull - I don't buy it.

توضیحش چرت‌وپرت محض بود. من نمی‌خرمش.

noun countable

دین فرمان پاپ

The pope issued a bull granting special privileges to the monks.

پاپ فرمانی صادر کرد که طبق آن به راهبان امتیازات ویژه‌ای داده می‌شد.

The bull was kept in the Vatican archives.

فرمان پاپ در آرشیو واتیکان نگهداری می‌شد.

verb - intransitive verb - transitive informal

انگلیسی آمریکایی به جلو رفتن، پیش رفتن، گذشتن، گذراندن (به‌طوری که اجازه‌ی توقف داده نشود)

He bulled his way homeward through the storm.

با وجود طوفان هرطوری بود خود را به منزل رساند.

He bull his way through the crowd to get to the front of the line.

او از میان جمعیت جلو رفت تا به جلو صف برسد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

They bulled the new tax bill through the parliament.

لایحه‌ی مالیاتی جدید را به زور از مجلس گذراندند.

verb - transitive

انگلیسی بریتانیایی (نظامی) برق انداختن (به‌ویژه پوتین سرباز)

He decided to bull his boots before the big military inspection.

تصمیم گرفت پیش از بازدید بزرگ نظامی، پوتین‌هایش را برق بیندازد.

She bullied her husband's boots.

پوتین‌های شوهرش را برق انداخت.

noun slang countable

افسر پلیس

The bull stopped the speeding car.

افسر پلیس ماشینی که با سرعت زیاد در حال حرکت بود، نگه داشت.

I saw a group of bulls patrolling the streets last night.

دیشب گروهی از افسران پلیس را دیدم که در خیابان‌ها گشت می‌زدند.

noun

نجوم ثور، گاو (دومین برج فلکی از دایرةالبروج) (با B بزرگ)

Many cultures have stories and legends about the Bull constellation.

بسیاری از فرهنگ‌ها داستان‌ها و افسانه‌هایی در مورد صورت فلکی گاو دارند.

I can see the Bull constellation in the night sky.

می‌توانم صورت فلکی ثور را در آسمان شب ببینم.

adjective

جانورشناسی نر

the bull elk

الک نر

The bull shark swam gracefully through the water.

کوسه‌ی نر به‌زیبایی در آب شنا کرد.

adjective

گاوتن، تنومند، سترگ، گنده (در مورد مرد)

The bull man approached.

مرد گاوتن جلو آمد.

The bullish man strode into the room.

مرد تنومند با گام‌های بلند وارد اتاق شد.

adjective

بزرگ، گنده

a bull ladle

ملاقه‌ی بزرگ

She grabbed the bull shovel.

بیل گنده را برداشت.

verb - transitive

مثل گاو نر رفتار کردن، با خشونت رفتار کردن، با خشونت عمل کردن

She bullies her younger siblings

او با خواهر و برادر کوچک‌ترش با خشونت رفتار می‌کند.

The team captain bullies his teammates.

کاپیتان تیم نسبت به هم‌تیمی‌هایش مثل گاو نر رفتار می‌کند.

slang verb - transitive

خر کردن (با چاخان کردن)

Don't try to bull me with your lies.

سعی نکن با دروغ‌هات من رو خر کنی.

The salesman tried to bull us.

فروشنده سعی کرد ما رو خر کنه.

slang verb - intransitive

چرت‌وپرت گفتن، مزخرف گفتن

Stop bulling.

از چرت‌وپرت گفتن دست بردار.

She constantly bulls about her abilities without any proof.

اون همیشه‌ در مورد توانایی‌هاش بدون هیچ مدرکی مزخرف می‌گه.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bull

  1. noun nonsense
    Synonyms:
    rubbish trash crap baloney nonsense hogwash balderdash bunkum claptrap bilge
    Antonyms:
    truth fact

Phrasal verbs

bull through

(علیرغم مخالفت) انجام دادن

Collocations

bull one's way

(علیرغم دشواری) پیش رفتن

Idioms

shoot the bull

(امریکا - عامیانه) گپ زدن، حرف خودمانی زدن

take the bull by the horns

با مصائب و دشواری‌ها شاخ‌به‌شاخ شدن، دل را به دریا زدن، قاطعانه عمل کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن

ارجاع به لغت bull

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bull» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bull

لغات نزدیک bull

پیشنهاد بهبود معانی