امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bobby

ˈbɑːbi ˈbɒbi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bobbies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پاسبان، پلیس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- problems that used to be dealt with by the village bobby.
- مشکلاتی که توسط پلیس روستا مورد بررسی قرار می‌گرفت.
- Many people think there should be more bobbies on the beat.
- بسیاری از مردم فکر می‌کنند باید پلیس‌های بیشتری در این محل گشت زنی وجود داشته باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bobby

  1. noun A member of a law-enforcement agency
    Synonyms:
    law bluecoat finest officer patrolman patrolwoman peace officer police policeman police officer policewoman cop bull copper flatfoot fuzz gendarme heat man constable peeler dogberry flattie paddy

ارجاع به لغت bobby

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bobby» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bobby

لغات نزدیک bobby

پیشنهاد بهبود معانی