با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bobby

ˈbɑːbi ˈbɒbi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bobbies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پاسبان، پلیس
- problems that used to be dealt with by the village bobby.
- مشکلاتی که توسط پلیس روستا مورد بررسی قرار می‌گرفت.
- Many people think there should be more bobbies on the beat.
- بسیاری از مردم فکر می‌کنند باید پلیس‌های بیشتری در این محل گشت زنی وجود داشته باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bobby

  1. noun A member of a law-enforcement agency
    Synonyms: law, bluecoat, finest, officer, patrolman, patrolwoman, peace officer, police, policeman, police officer, policewoman, cop, bull, copper, flatfoot, fuzz, gendarme, heat, man, constable, peeler, dogberry, flattie, paddy

ارجاع به لغت bobby

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bobby» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bobby

لغات نزدیک bobby

پیشنهاد بهبود معانی