فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bobby

ˈbɑːbi ˈbɒbi

شکل جمع:

bobbies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

پاسبان، پلیس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

problems that used to be dealt with by the village bobby.

مشکلاتی که توسط پلیس روستا مورد بررسی قرار می‌گرفت.

Many people think there should be more bobbies on the beat.

بسیاری از مردم فکر می‌کنند باید پلیس‌های بیشتری در این محل گشت زنی وجود داشته باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bobby

  1. noun a member of a law-enforcement agency
    Synonyms:
    police officer officer policeman cop law police man peace officer patrolman patrolwoman constable copper bluecoat bull fuzz heat flatfoot finest paddy peeler flattie gendarme policewoman dogberry

ارجاع به لغت bobby

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bobby» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bobby

لغات نزدیک bobby

پیشنهاد بهبود معانی