با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Litter

ˈlɪt̬ər ˈlɪtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    littered
  • شکل سوم:

    littered
  • سوم‌شخص مفرد:

    litters
  • وجه وصفی حال:

    littering
  • شکل جمع:

    litters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
آشغال، زباله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- After the party, the rooms were full of litter.
- بعد از مهمانی اتاق‌ها پر از آشغال بود.
- Put your own litter in plastic bags.
- زباله‌های خودتان را در کیسه‌ی پلاستیک بریزید.
- The park was covered in litter after the concert ended.
- این پارک پس از پایان کنسرت پوشیده از زباله شد.
noun countable
جانورشناسی توله (گروهی از حیوانات که هم‌زمان به دنیا می‌آیند و مادر یکسانی دارند)
- a litter of puppies
- یک شکم توله‌سگ
- The mother cat was nursing her litter of kittens.
- گربه‌ی مادر به توله‌هایش شیر می‌داد.
noun uncountable
کاه، علف خشک (به عنوان محل خواب حیوانات)
- The farmer gathered a large pile of litter for the cows to sleep on.
- آن روستایی توده‌ی بزرگی از کاه جمع کرد تا گاوها روی آن بخوابند.
- The horses lay down on a bed of litter.
- اسب ها روی لایه‌ای از علف خشک دراز کشیدند.
noun uncountable
خاک توالت (ماده‌ای که در ظرفی گذاشته می‌شود تا حیوانات خانگی از آن به عنوان توالت استفاده کنند)
- cat litter
- توالت گربه
- The litter for the hamster's cage needs to be replaced weekly.
- خاک قفس همستر باید هر هفته عوض شود.
verb - transitive
به‌هم‌ریختن، به‌هم‌ریخته کردن
- His desk was littered with old magazines and letters.
- میز کار او با مجلات کهنه و نامه به هم ریخته بود.
- The boy littered his clothing all over the floor and went to bed.
- پسر لباس‌های خود را کف اتاق انداخت و به بستر رفت.
- The hallway was littered with cigarette ends and wastepaper.
- راهرو پر از ته سیگار و کاغذ باطله بود.
verb - intransitive
آشغال ریختن
- If you litter the streets, you will be fined.
- اگر در خیابان‌ها آشغال بریزید، جریمه خواهید شد.
- Don't litter!
- آشغال نریزید!
noun countable
تخت روان، محمل، کجاوه
- She flung herself onto the litter.
- خودش را روی تخت روان انداخت.
- The litter was adorned with the finest silks and furs.
- محمل با بهترین ابریشم‌ها و خزها تزیین شده بود.
noun countable
برانکار (برانکارد)
- The litter was carried by four strong men.
- چهار مرد قوی برانکار را حمل می‌کردند.
- The injured hiker was carefully placed on the litter .
- کوهنورد مجروح با احتیاط روی برانکارد قرار گرفت.
noun uncountable
لاش‌برگ
- Rain is absorbed by the litter and then seeps into the soil.
- باران توسط لاش‌برگ جذب می‌شود؛ سپس کم‌کم به خاک نفوذ می‌کند.
- The accumulation of litter can increase the risk of forest fires.
- انباشت لاش‌برگ می‌تواند خطر آتش‌سوزی در جنگل‌ها را افزایش دهد.
verb - transitive
زاییدن، توله‌زایی کردن، زایمان کردن، به دنیا آوردن
- Wolves littered their young in deserted farmhouses.
- گرگ‌ها در خانه‌های متروک روستایی زایمان می‌کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد litter

  1. noun mess, debris
    Synonyms: clutter, collateral, confusion, detritus, disarray, disorder, garbage, hash, hodgepodge, jumble, jungle, junk, mishmash, muck, muddle, offal, rash, refuse, rubbish, rummage, scattering, scramble, shuffle, trash, untidiness, waste
    Antonyms: cleanliness, sterility
  2. noun animal offspring
    Synonyms: brood, cubs, family, kittens, piglets, progeny, puppies, school, young
  3. verb make a mess
    Synonyms: clutter, confuse, derange, dirty, disarrange, disarray, disorder, jumble, mess up, scatter, strew
    Antonyms: clean up, tidy

ارجاع به لغت litter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «litter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/litter

لغات نزدیک litter

پیشنهاد بهبود معانی