آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ آذر ۱۴۰۴

    Litter

    ˈlɪt̬ər ˈlɪtə

    گذشته‌ی ساده:

    littered

    شکل سوم:

    littered

    سوم‌شخص مفرد:

    litters

    وجه وصفی حال:

    littering

    شکل جمع:

    litters

    معنی litter | جمله با litter

    noun uncountable B2

    آشغال، زباله

    litter, آشغال، زباله
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    After the party, the rooms were full of litter.

    بعد از مهمانی اتاق‌ها پر از آشغال بود.

    Put your own litter in plastic bags.

    زباله‌های خودتان را در کیسه‌ی پلاستیک بریزید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The park was covered in litter after the concert ended.

    این پارک پس از پایان کنسرت پوشیده از زباله شد.

    noun countable

    جانورشناسی توله (گروهی از حیوانات که هم‌زمان به دنیا می‌آیند و مادر یکسانی دارند)

    litter, توله (گروهی از حیوانات که هم‌زمان به دنیا می‌آیند و مادر یکسانی دارند)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The mother cat was nursing her litter of kittens.

    گربه‌ی مادر به توله‌هایش شیر می‌داد.

    The pig gave birth to a litter of ten.

    خوک ده توله در یک زایمان به دنیا آورد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a litter of puppies

    یک شکم توله‌سگ

    noun uncountable

    کاه، علف خشک (به‌عنوان محل خواب حیوانات)

    The farmer gathered a large pile of litter for the cows to sleep on.

    آن روستایی توده‌ی بزرگی از کاه جمع کرد تا گاوها روی آن بخوابند.

    The horses lay down on a bed of litter.

    اسب ها روی لایه‌ای از علف خشک دراز کشیدند.

    noun uncountable

    خاک توالت، شن (ماده‌ای که در ظرفی گذاشته می‌شود تا حیوانات خانگی از آن به عنوان توالت استفاده کنند)

    litter, خاک توالت، شن (ماده‌ای که در ظرفی گذاشته می‌شود تا حیوانات خانگی از آن به عنوان توالت استفاده کنند)

    The litter for the hamster's cage needs to be replaced weekly.

    خاک قفس همستر باید هر هفته عوض شود.

    This eco-friendly litter is made from recycled paper.

    این شن دوست‌دار محیط‌زیست از کاغذ بازیافتی ساخته شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    cat litter

    توالت گربه

    verb - transitive

    به‌هم‌ریختن، به‌هم‌ریخته کردن

    His desk was littered with old magazines and letters.

    میز کار او با مجلات کهنه و نامه به هم ریخته بود.

    The boy littered his clothing all over the floor and went to bed.

    پسر لباس‌های خود را کف اتاق انداخت و به بستر رفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The hallway was littered with cigarette ends and wastepaper.

    راهرو پر از ته سیگار و کاغذ باطله بود.

    verb - intransitive

    آشغال ریختن

    If you litter the streets, you will be fined.

    اگر در خیابان‌ها آشغال بریزید، جریمه خواهید شد.

    Don't litter!

    آشغال نریزید!

    noun countable

    تخت روان، محمل، کجاوه

    She flung herself onto the litter.

    خودش را روی تخت روان انداخت.

    The litter was adorned with the finest silks and furs.

    محمل با بهترین ابریشم‌ها و خزها تزیین شده بود.

    noun countable

    برانکار (برانکارد)

    The litter was carried by four strong men.

    چهار مرد قوی برانکار را حمل می‌کردند.

    The injured hiker was carefully placed on the litter .

    کوهنورد مجروح با احتیاط روی برانکارد قرار گرفت.

    noun uncountable

    لاش‌برگ

    Rain is absorbed by the litter and then seeps into the soil.

    باران توسط لاش‌برگ جذب می‌شود؛ سپس کم‌کم به خاک نفوذ می‌کند.

    The accumulation of litter can increase the risk of forest fires.

    انباشت لاش‌برگ می‌تواند خطر آتش‌سوزی در جنگل‌ها را افزایش دهد.

    verb - transitive

    زاییدن، توله‌زایی کردن، زایمان کردن، به دنیا آوردن

    Wolves littered their young in deserted farmhouses.

    گرگ‌ها در خانه‌های متروک روستایی زایمان می‌کردند.

    Rabbits can litter several times a year.

    خرگوش‌ها می‌توانند چندین بار در سال زایمان کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد litter

    1. noun mess, debris
      Synonyms:
      rubbish trash waste junk garbage clutter disorder confusion jumble muddle mishmash hodgepodge disarray untidiness hash rummage scramble shuffle scattering detritus refuse muck offal collateral rash jungle
      Antonyms:
      cleanliness sterility
    1. noun animal offspring
      Synonyms:
      young family progeny cubs puppies kittens piglets brood school
    1. verb make a mess
      Synonyms:
      mess up dirty disorder disarrange scatter disarray jumble clutter strew confuse derange
      Antonyms:
      clean up tidy

    Collocations

    strewn with litter

    پر از زباله

    سوال‌های رایج litter

    معنی litter به فارسی چی میشه؟

    کلمه "litter" در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است که در ادامه به شرح آن‌ها و نکات جالب مربوط به این واژه می‌پردازیم.

    معانی و کاربردها

    1. زباله و دورریز: یکی از معانی اصلی "litter" به زباله‌ها و دورریزهایی اشاره دارد که به طور نامناسب در محیط بیرون رها شده‌اند. این شامل بسته‌بندی‌های پلاستیکی، قوطی‌های نوشیدنی، و هر نوع پسماند دیگری است که در مکان‌های عمومی مانند پارک‌ها، خیابان‌ها و سواحل دیده می‌شود. در بسیاری از کشورها، رها کردن زباله در مکان‌های عمومی ممنوع است و برای این کار جریمه‌هایی در نظر گرفته شده است.

    2. توده‌ای از اشیاء: "litter" می‌تواند به معنای توده‌ای از اشیاء یا چیزهای پراکنده نیز به کار رود. به عنوان مثال، اگر اتاقی شلوغ و نامرتب باشد، می‌توان گفت که اتاق "littered with items" است. این معنا نشان‌دهنده بی‌نظمی و پراکندگی است.

    3. زایمان در حیوانات: در اصطلاحات دامپزشکی، "litter" به گروهی از بچه‌های یک حیوان، به ویژه در مورد پستانداران، اشاره دارد. به عنوان مثال، یک گربه ممکن است در هر زایمان چندین بچه به دنیا بیاورد که به آن‌ها "litter" می‌گویند. این واژه در این زمینه معمولاً به تعداد بچه‌ها اشاره دارد.

    نکات جالب

    - تاریخچه واژه: ریشه کلمه "litter" به زبان فرانسوی و لاتین برمی‌گردد. در زبان فرانسوی، "lit" به معنای "تخت" است و در گذشته به توده‌ای از مواد نرم که برای نوزادان یا حیوانات در نظر گرفته می‌شد، اشاره داشت.

    - آثار زیست‌محیطی: رها کردن زباله‌ها یا "littering" یکی از معضلات بزرگ زیست‌محیطی است. این عمل می‌تواند به آلودگی خاک، آب و هوا منجر شود و تأثیرات منفی بر حیات وحش و اکوسیستم‌ها داشته باشد. برای مثال، زباله‌های پلاستیکی در اقیانوس‌ها به خطر جدی برای موجودات دریایی تبدیل شده است.

    - آموزش و آگاهی: بسیاری از کشورها برنامه‌های آموزشی برای افزایش آگاهی مردم درباره‌ی خطرات "littering" و اهمیت حفظ محیط‌زیست دارند. این برنامه‌ها معمولاً شامل کمپین‌های پاکسازی، ترویج بازیافت و کاهش پسماند است.

    - قوانین و مجازات‌ها: در بسیاری از نقاط جهان، قوانین سختی برای جلوگیری از "littering" وجود دارد. افرادی که به این عمل متهم می‌شوند، ممکن است با جریمه‌های مالی سنگین مواجه شوند. هدف این قوانین تشویق مردم به حفظ پاکیزگی محیط‌زیست و مسئولیت‌پذیری در قبال زباله‌های خود است.

    گذشته‌ی ساده litter چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده litter در زبان انگلیسی littered است.

    شکل سوم litter چی میشه؟

    شکل سوم litter در زبان انگلیسی littered است.

    شکل جمع litter چی میشه؟

    شکل جمع litter در زبان انگلیسی litters است.

    وجه وصفی حال litter چی میشه؟

    وجه وصفی حال litter در زبان انگلیسی littering است.

    سوم‌شخص مفرد litter چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد litter در زبان انگلیسی litters است.

    ارجاع به لغت litter

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «litter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/litter

    لغات نزدیک litter

    • - littd or littd
    • - litten
    • - litter
    • - litter lout
    • - litterae humaniores
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.