Progeny

ˈprɑːdʒəni ˈprɒdʒɪni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    progenies

معنی

noun
اولاد، فرزند، اخلاف، سلاله، دودمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد progeny

  1. noun offspring
    Synonyms: begats, breed, children, descendants, family, get, issue, kids, lineage, posterity, progeniture, race, scions, seed, stock, young
    Antonyms: parent

ارجاع به لغت progeny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «progeny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/progeny

لغات نزدیک progeny

پیشنهاد بهبود معانی