۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Progeny

ˈprɑːdʒəni ˈprɒdʒɪni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    progenies

معنی

noun
اولاد، فرزند، اخلاف، سلاله، دودمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد progeny

  1. noun offspring
    Synonyms:
    children kids young family descendants posterity issue seed lineage race stock breed scions get progeniture begats
    Antonyms:
    parent

ارجاع به لغت progeny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «progeny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/progeny

لغات نزدیک progeny

پیشنهاد بهبود معانی