آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Progeny

ˈprɑːdʒəni ˈprɒdʒɪni

معنی progeny | جمله با progeny

noun plural formal

اولاد، فرزند، جوانه، نسل، توله (انسان، گیاه، حیوان)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

She devoted her life to the education of her progeny.

او زندگی‌اش را وقف آموزش فرزندانش کرد.

The lioness carefully protected her progeny from predators.

شیر ماده با دقت از توله‌هایش در برابر شکارچیان محافظت می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد progeny

  1. noun offspring
    Synonyms:
    children kids young family descendants posterity issue seed lineage race stock breed scions get progeniture begats
    Antonyms:

ارجاع به لغت progeny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «progeny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/progeny

لغات نزدیک progeny

پیشنهاد بهبود معانی