اولاد، فرزند، جوانه، نسل، توله (انسان، گیاه، حیوان)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She devoted her life to the education of her progeny.
او زندگیاش را وقف آموزش فرزندانش کرد.
The lioness carefully protected her progeny from predators.
شیر ماده با دقت از تولههایش در برابر شکارچیان محافظت میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «progeny» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/progeny