خرف کردن، بیحس و بیروح کردن، بیجان شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Cutting the music deadened the party.
قطع موسیقی مهمانی را بیروح و مرده کرد.
to deaden a blow
از شدت ضربه کاستن
His criticism deadened our enthusiasm.
انتقاد او شوق ما را از بین برد.
drugs that deaden pain
داروهایی که درد را میکشند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «deaden» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deaden