۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚
خرید با تخفیف

    Rounded

    ˈraʊndɪd ˈraʊndɪd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      rounds

    • وجه وصفی حال:

      rounding

    • صفت تفضیلی:

      more rounded

    • صفت عالی:

      most rounded

    معنی و نمونه‌جمله

    adjective
    به‌صورت عدد صحیح، گرد‌شده، شفاف‌شده، تمام‌شده، پر، تمام

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - a well-rounded person
    - آدم از هر نظر فرهیخته
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد rounded

    1. adjective deviating from a straight line
      Synonyms:
      curved bent arched bowed circular convex oval spherical rotund orbicular arced curvilinear complete estimated approximated arciform balanced globular labialized
      Antonyms:
      angular
    1. verb to supply what is lacking.
      Synonyms:
      completed supplemented
    1. verb attack in speech or writing
      Synonyms:
      attacked assailed attack sniped
    1. verb to make round
      Synonyms:
      shaped formed curved bent bowed molded coiled looped curled
      Antonyms:
      straightened flattened levelled

    لغات هم‌خانواده rounded

    • adjective
      round, rounded
    • verb - transitive
      round

    ارجاع به لغت rounded

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rounded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rounded

    لغات نزدیک rounded

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه