سومشخص مفرد:
curvesوجه وصفی حال:
curvingکج ،کجشده، منحنی، خمیده، خمیدهشده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The curved handle of the mug fit perfectly in her hand.
دستهی ماگ به خوبی در دستش جا گرفت.
She wore a pair of curved earrings.
یک جفت گوشوارهی منحنی پوشید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «curved» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/curved