امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Acquit

əˈkwɪt əˈkwɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    acquitted
  • شکل سوم:

    acquitted
  • سوم‌شخص مفرد:

    acquits
  • وجه وصفی حال:

    acquitting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
حقوق روسفید کردن، برطرف کردن،اداکردن، از عهده برآمدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تسویه کردن (وام و ادعا)، برائت (ذمه) کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He was acquitted on all charges.
- از کلیه اتهامات مبرا شد.
- He was acquitted.
- او تبرئه شد.
- She acquitted herself well in the meeting.
- در جلسه به نحو احسن رفتار کرد.
verb - transitive
حقوق تبرئه کردن، ادای (دین) نمودن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد acquit

  1. verb announce removal of blame
    Synonyms:
    absolve blink at clear deliver discharge disculpate exculpate excuse exonerate free let go let off let off the hook liberate release relieve vindicate whitewash wink at wipe off
    Antonyms:
    blame censure condemn convict damn denounce doom sentence
  1. verb behave some way
    Synonyms:
    act bear carry comport conduct deport perform

ارجاع به لغت acquit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «acquit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/acquit

لغات نزدیک acquit

پیشنهاد بهبود معانی