فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Household

ˈhaʊshoʊld ˈhaʊshəʊld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    households

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    خانواده، (مجازاً) صمیمی، اهل بیت، مستخدمین خانه، خانگی
    • - He was happy to be part of a large household.
    • - او از اینکه عضو خانواده‌ی پرجمعیتی بود، خوشحال بود.
    • - How many households occupy in this building?
    • - در این ساختمان چند خانوار زندگی می‌کنند؟
    • - household tasks
    • - کارهای خانه
    • - household remedies
    • - مداواهای خانگی
    • - Henry Ford is a household name in America.
    • - در امریکا هنری فورد نام آشنایی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد household

  1. adjective domestic
    Synonyms: domiciliary, everyday, family, home, homely, homey, ordinary, plain
    Antonyms: business, commercial, industrial
  2. noun domestic establishment
    Synonyms: family, family unit, folks, home, house, ménage

Collocations

ارجاع به لغت household

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «household» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/household

لغات نزدیک household

پیشنهاد بهبود معانی