امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Roof

ruːf ruːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    roofed
  • شکل سوم:

    roofed
  • سوم‌شخص مفرد:

    roofs
  • وجه وصفی حال:

    roofing
  • شکل جمع:

    roofs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
سقف، بام (ساختمان)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- We went on the roof to fly kites.
- برای بادبادک‌پرانی روی بام رفتیم.
- The roof of the house was covered in snow.
- سقف خانه پوشیده از برف بود.
noun countable
سقف (خودرو)
- A small bird perched on the roof of the moving van.
- پرنده‌ی کوچکی روی سقف ون در حال حرکت نشسته بود.
- The roof of the double-decker bus provided passengers with a great view of the city.
- سقف اتوبوس دو طبقه منظره‌ی بسیار خوبی از شهر را برای مسافران فراهم می‌کرد.
verb - transitive
سقف زدن، سقف‌دار کردن
- The construction workers roofed the house.
- کارگران ساختمانی به خانه سقف زدند.
- He hired a professional team to roof his new office building.
- او یک تیم حرفه‌ای را برای سقف‌دار کردن ساختمان اداری جدید خود استخدام کرد.
noun countable
کالبدشناسی سقف (دهان)، کام link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده
- The roof of my mouth is sensitive to hot foods.
- سقف دهان من به غذاهای گرم حساس است.
- The dentist examined the roof of my mouth.
- دندان‌پزشک کام من را معاینه کرد.
noun
سقف (اشاره به خود خانه)
- They lived under the same roof for many years.
- آنان سال‌ها با هم در زیر یک سقف زندگی کردند.
- He didn't have a roof over his head.
- سقفی بالای سرش نداشت.
noun
سقف، بالاترین نقطه
- Reaching the roof of the volcano was difficult.
- رسیدن به سقف آتش‌فشان دشوار بود.
- Climbing to the roof of the mountain was a challenging experience.
- صعود به بالاترین نقطه‌ی کوه تجربه‌ای چالش‌برانگیز بود.
noun
مجازی سقف
- The roof of my budget is $500 for this project.
- سقف بودجه‌ی من برای این پروژه پانصد دلار است.
- We have reached the roof of our potential in this project.
- در این پروژه به سقف پتانسیل خود رسیده‌ایم.
verb - transitive
پوشاندن (سقف) (اغلب در ترکیب می‌آید)
- A hut that was roofed with straw.
- کلبه‌ای که بام آن پوشیده از خس‌وخاشاک بود.
- This village was filled with slate-roofed houses.
- این روستا پر از خانه‌هایی بود که سقف آن‌ها پوشیده از تخته‌سنگ بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد roof

  1. noun The highest point
    Synonyms:
    ceiling crown shelter house cap summit canopy rooftop housetop apex cover crest tent covering awning height cupola dome peak gable gambrel habitation parapet palate home top rafter vertex slate truss

Collocations

Idioms

  • go through the roof

    1- بسیار خشمگین شدن 2- (قیمتها) بسیار بالا رفتن

  • raise the roof

    (عامیانه) 1- (از خشم یا شادی و غیره) سروصدا به پا کردن 2- (شدیداً) شکایت کردن، (بلند) شکوه کردن

ارجاع به لغت roof

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «roof» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/roof

لغات نزدیک roof

پیشنهاد بهبود معانی