فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Summit

ˈsʌmɪt ˈsʌmɪt

شکل جمع:

summits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

جلسه یا نشست رسمی سران

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

a summit meeting

ملاقات رسمی سران

organize a summit

سازماندهی جلسه‌ی رسمی سران

noun countable

جغرافیا قله، نوک، اوج، ذروه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

the summit of a mountain

قله‌ی یک کوه

the summit of a wave

تارک موج

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد summit

  1. noun top, crowning point
    Synonyms:
    head peak height crest crown max climax culmination apex zenith pinnacle acme vertex apogee capstone meridian most
    Antonyms:
    bottom base nadir

ارجاع به لغت summit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «summit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/summit

لغات نزدیک summit

پیشنهاد بهبود معانی