با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Meridian

məˈrɪdiən məˈrɪdiən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun adjective
    نیم‌روز، ظهر، خط نصف‌النهار، دایره طول، اوج، درجه کمال
    • - It was harder to find a wife now that he had passed his meridian.
    • - اکنون که اوج زندگی خود را پشت سر گذاشته بود، یافتن همسر مشکل‌تر شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد meridian

  1. noun summit, climax
    Synonyms: acme, apex, apogee, crest, culmination, extremity, high noon, high-water mark, peak, pinnacle, zenith

ارجاع به لغت meridian

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «meridian» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/meridian

لغات نزدیک meridian

پیشنهاد بهبود معانی