فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Regulatory

ˈreɡjələtɔːri ˌreɡjəˈleɪtri

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective formal

ناظر، نظارت‌کننده، کنترل‌کننده، نظارتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The company must comply with strict regulatory standards.

این شرکت باید از استانداردهای نظارتی دقیق پیروی کند.

Regulatory agencies oversee the financial industry.

سازمان‌های کنترل‌کننده بر صنایع مالی نظارت می‌کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد regulatory

  1. adjective of or relating to government
    Synonyms:
    governmental governing managerial supervisory regulative gubernatorial

لغات هم‌خانواده regulatory

  • adjective
    regulatory

ارجاع به لغت regulatory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «regulatory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/regulatory

لغات نزدیک regulatory

پیشنهاد بهبود معانی