تلقیق کردن، سوار کردن
تعدیل کردن، میزان کردن، به مایه درآوردن، زیروبم کردن،برابری کردن، مطابق کردن، (موسیقی) یک پرده یا مقام،تغییر پرده و مقام دادن، تحریردادن، تنظیم کردن، ملایم کردن، نرم کردن، تلحین کردن، (برق)فرکانس و نوسانات امواج الکتریکی را تغییردادن، میزان کردن رادیو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
modulated light detector
نوریاب مدوله شده
He modulated his voice.
او صدای خود را کم کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «modulate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/modulate