آخرین به‌روزرسانی:

Quantify

ˈkwɑːnt̬əfaɪ ˈkwɒntɪfaɪ

گذشته‌ی ساده:

quantified

شکل سوم:

quantified

سوم‌شخص مفرد:

quantifies

وجه وصفی حال:

quantifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

کمیت را تعیین کردن، چندی بیان کردن، محدود کردن، سنجیدن، کمی کردن، عددی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

to quantify customer satisfaction levels

سنجیدن میزان رضایت مشتریان

It is difficult to quantify the impact of climate change on wildlife populations.

تعیین کردن کمیت اثر تغییر اقلیم بر جمعیت حیات وحش دشوار است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quantify

  1. verb measure
    Synonyms:
    check gauge estimate determine assess compute count figure evaluate value rate weigh appraise size calibrate rank look over specify

ارجاع به لغت quantify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quantify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quantify

لغات نزدیک quantify

پیشنهاد بهبود معانی