Evaluate

ɪˈvæljueɪt ɪˈvæljueɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    evaluated
  • شکل سوم:

    evaluated
  • سوم‌شخص مفرد:

    evaluates
  • وجه وصفی حال:

    evaluating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
(ارزش چیزی را) برآورد کردن، (تعداد را) سنجیدن، ارزیابی کردن، ارزشیابی کردن، کاررسی کردن، تخمین زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to evaluate a situation
- وضعیت (یا موقعیتی) را سنجیدن
- He was sent to evaluate the chances of our success.
- او را فرستادند تا امکانات موفقیت ما را بررسی کند.
- students should not be evaluated solely on the basis of written examinations.
- دانشجویان را نباید فقط بر مبنای آزمون‌های نوشتاری سنجید.
- to evaluate the war in terms of human suffering.
- ارزیابی جنگ از نظر رنج و الم‌های انسانی.
verb - transitive
(ریاضی) به صورت شماره بیان کردن، شماریابی کردن، عدد یابی کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد evaluate

  1. verb judge
    Synonyms:
    decide rate value assess estimate classify criticize calculate check appraise gauge weigh rank survey size up figure out reckon valuate look over check out grade size set at read price out peg guesstimate take measure take account of fiture assay

لغات هم‌خانواده evaluate

  • verb - transitive
    evaluate

ارجاع به لغت evaluate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «evaluate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/evaluate

لغات نزدیک evaluate

پیشنهاد بهبود معانی