فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Frequency

ˈfriːkwənsi ˈfriːkwənsi

شکل جمع:

frequencies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun

بسامد، تکرار، فرکانس، تناوب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

the frequency of divorce amongst the lower classes

کثرت طلاق بین طبقات پایین‌تر

Earthquakes appear to be increasing in frequency.

ظاهراً تعداد زلزله‌ها درحال افزایش است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

frequency diagram

نمودار فراوانی

frequency curve

منحنی فراوانی

frequency meter

بسامد سنج

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frequency

  1. noun commonness, repetitiveness
    Synonyms:
    repetition regularity recurrence constancy beat rhythm iteration number persistence prevalence pulsation oscillation reiteration density abundance
    Antonyms:
    irregularity infrequency uncommonness

Collocations

high (or low) frequency waves

امواج پر (یا کم) بسامد

لغات هم‌خانواده frequency

  • noun
    frequency

ارجاع به لغت frequency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frequency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frequency

لغات نزدیک frequency

پیشنهاد بهبود معانی