فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Frequence

ˈfrikwəns ˈfriːkwəns
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    فراوانی، وفور، کثرت (وقوع)، تکرار، تعدد
    • - The frequency of earthquakes in that region is quite high.
    • - فراوانی زمین‌لرزه‌ها در آن منطقه بسیار زیاد است.
    • - The doctor asked about the frequency of her headaches.
    • - پزشک درباره‌ی کثرت سردردهایش پرسید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت frequence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frequence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frequence

لغات نزدیک frequence

پیشنهاد بهبود معانی