فراوانی، وفور، کثرت (وقوع)، تکرار، تعدد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The frequency of earthquakes in that region is quite high.
فراوانی زمینلرزهها در آن منطقه بسیار زیاد است.
The doctor asked about the frequency of her headaches.
پزشک دربارهی کثرت سردردهایش پرسید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «frequence» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frequence