Oscillation

ˌɑːslˈeɪʃn ˌɒsəˈleɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    oscillations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
لرزش، حرکت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The pendulum's oscillation creates a rhythmic sound in the quiet room.
- حرکت آونگ در اتاق ساکت صدایی موزونی ایجاد می‌کند.
- Observing the oscillation of the fan blades can be quite mesmerizing.
- مشاهد‌ه‌ی حرکت پره‌های پنکه می‌تواند بسیار مسحورکننده باشد.
noun countable uncountable formal
تردید، دودلی
- the young man's oscillation between love and hate
- دودلی مرد جوان در مورد عشق و نفرت
- She experienced an oscillation of thoughts as she debated the decision.
- او در حین بحث درباره‌ی تصمیم، تردیدی از افکار را تجربه کرد.
noun countable uncountable
فیزیک نوسان
- the oscillation of the atoms within the molecule
- نوسان اتم‌ها در درون مولکول
- The scientist measured the oscillation frequency of the wave.
- این دانشمند فرکانس نوسان موج را اندازه‌گیری کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oscillation

  1. noun Swinging
    Synonyms: waving, swaying, quivering
  2. noun Fluctuation
    Synonyms: hesitancy, misgiving, vibration, cycle, faltering

ارجاع به لغت oscillation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oscillation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oscillation

لغات نزدیک oscillation

پیشنهاد بهبود معانی