فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Oscillation

ˌɑːslˈeɪʃn ˌɒsəˈleɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    oscillations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    نوسان
    • - the oscillation of the atoms within the molecule
    • - نوسان اتمها در درون ملکول
    • - the young man's oscillation between love and hate
    • - دودلی مرد جوان در مورد عشق و نفرت
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد oscillation

  1. noun Swinging
    Synonyms: waving, swaying, quivering
  2. noun Fluctuation
    Synonyms: hesitancy, misgiving, vibration, cycle, faltering

ارجاع به لغت oscillation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oscillation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oscillation

لغات نزدیک oscillation

پیشنهاد بهبود معانی