با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ratio

ˈreɪʃoʊ ˈreɪʃiəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ratios

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    نسبت، نسبیت، نسبت معین و ثابت، قسمت، سهم
    • - a ratio of two boys to three girls
    • - نسبت دو پسر به سه دختر
    • - the ratio between births and deaths
    • - نسبت تعداد تولد به تعداد مرگ و میر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ratio

  1. noun percentage, relation of part to whole
    Synonyms: arrangement, correlation, correspondence, equation, fraction, proportion, proportionality, quota, quotient, rate, relationship, scale
    Antonyms: whole

ارجاع به لغت ratio

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ratio» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ratio

لغات نزدیک ratio

پیشنهاد بهبود معانی