Ratiocinate

ræʃiːˈɑːsəˌˌneɪt ˌrætɪˈɒsɪneɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - intransitive
استدلال کردن، دلیل آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ratiocinate

  1. verb To use the powers of the mind, as in conceiving ideas, drawing inferences, and making judgments
    Synonyms: cerebrate, cogitate, deliberate, reflect, speculate, think

ارجاع به لغت ratiocinate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ratiocinate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ratiocinate

لغات نزدیک ratiocinate

پیشنهاد بهبود معانی