فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Frigidity

frɪˈdʒɪdɪti frɪˈdʒɪdɪti

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

سردی، سردمزاجی (جنسی) (به ویژه در زنان)

Many women experience frigidity at some point in their lives.

بسیاری از زنان در مقطعی از زندگی خود سردمزاجی را تجربه می‌کنند.

He struggled to understand her frigidity.

برای درک سردی او تلاش کرد.

noun uncountable

سردی (رفتار و غیره)، بسیار رسمی بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Despite her frigidity, he attempted to break the ice.

علی‌رغم سردی‌اش، سعی کرد یخ را بشکند.

The frigidity of the atmosphere created an unwelcoming environment.

بسیار رسمی بودن جو محیطی ناخوشایند ایجاد کرد.

noun uncountable

سردی (شدید)

The frigidity of the winter air made my fingers numb within minutes.

سردی هوای زمستان انگشتانم را در عرض چند دقیقه بی‌حس کرد.

The frigidity of the refrigerator kept our food fresh for days.

سردی زیاد یخچال تا چندین روز غذای ما را تازه نگه می‌داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frigidity

  1. noun impassivity
    Synonyms:
    indifference coldness aloofness stiffness

ارجاع به لغت frigidity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frigidity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frigidity

لغات نزدیک frigidity

پیشنهاد بهبود معانی