آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴

    مالیدن به انگلیسی

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / maalidan /

    to apply, to rub, to smear, to wipe, to anoint, to spatter, to face, to daub, to bedaub, to besmear, to massage, to dab, to cake, to plaster, to graze, to spread, to smudge

    to apply

    to rub

    to smear

    to wipe

    to anoint

    to spatter

    to face

    to daub

    to bedaub

    to besmear

    to massage

    to dab

    to cake

    to plaster

    to graze

    to spread

    to smudge

    آغشتن

    روغن به پوست مالیدن (زدن)

    to apply oil to the skin

    او با مالیدن (حوله به تنش) خودش را خشک کرد.

    He rubbed himself dry.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / maalidan /

    to massage, to rub down, to scrub, to stroke, to knead

    to massage

    to rub down

    to scrub

    to stroke

    to knead

    مشت‌ومال دادن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    من اغلب شقیقه‌هایم را وقتی سردرد دارم، می‌مالم.

    I often massage my temples when I have a headache.

    بعداز یک روز طولانی در محل کار، دوست دارم شانه‌هایم را بمالم.

    After a long day at work, I like to rub down my shoulders.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / maalidan /

    to touch, to rub, to chafe, to wipe, to brush, to sweep

    to touch

    to rub

    to chafe

    to wipe

    to brush

    to sweep

    موجب تماس شدن

    او بازویش را مالید تا توجهش را جلب کند.

    She touched his arm to get his attention.

    او تصمیم گرفت جوراب بپوشد تا از مالیدن چکمه‌هایش به مچ پا جلوگیری کند.

    She decided to wear socks to prevent her boots from chafing her ankles.

    فعل لازم
    فونتیک فارسی / maalidan /

    to be rubbed (on), to be anointed, to be smeared (with), to be kneaded, to graze

    to be rubbed

    to be anointed

    to be smeared

    to be kneaded

    to graze

    با سطحی تماس یافتن

    لوسیون باید به‌آرامی مالیده شود.

    The lotion needs to be rubbed on gently.

    به نظر می‌رسید جوهر روی صفحه مالیده شده است.

    The ink seemed to be smeared across the page.

    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد مالیدن

    با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

    مترادف:
    اندودن
    مترادف:
    ماساژدادن مالش دادن مشت‌ومال دادن
    مترادف:
    مس کردن لمس کردن بسودن
    مترادف:
    آغشتن آغشته کردن
    مترادف:
    تنبیه کردن گوشمال دادن
    مترادف:
    لغوشدن از بین رفتن ول شدن
    مترادف:
    تصادف سطحی کردن
    مترادف:
    سودن نرم کردن ساییدن
    مترادف:
    لگدمال کردن له کرد

    سوال‌های رایج مالیدن

    مالیدن به انگلیسی چی می‌شه؟

    مالیدن به انگلیسی To rub / To apply / To massage ترجمه می‌شود. (بسته به زمینه و کاربرد)

    «مالیدن» در زبان فارسی به معنای حرکت دادن دست یا شیء روی سطح چیزی با فشار کم یا زیاد است. این عمل می‌تواند برای اهداف مختلفی انجام شود، از جمله تمیز کردن، اعمال ماده‌ای مانند پماد یا روغن، یا ایجاد گرما و تحریک سطح پوست. برای مثال، وقتی کسی می‌گوید «پماد را روی زخم مالید»، منظور این است که پماد را با دست یا انگشتان بر روی زخم کشیده و آن را جذب پوست کرده است.

    این فعل در موقعیت‌های مختلفی کاربرد دارد. در مراقبت‌های پزشکی یا بهداشتی، مالیدن ممکن است برای تسکین درد یا بهبود جریان خون به کار رود، مثلاً در ماساژ درمانی یا هنگام سرماخوردگی که فرد روغن گیاهی را روی قفسه سینه‌اش می‌مالد. در نظافت نیز، مالیدن می‌تواند بخشی از فرآیند تمیز کردن سطحی آلوده یا لکه‌دار باشد، مانند زمانی که کسی با اسفنج، سطحی را می‌مالد تا لکه‌ها را از بین ببرد.

    ارجاع به لغت مالیدن

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «مالیدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مالیدن

    لغات نزدیک مالیدن

    • - مالیخولیائی
    • - مالیخولیایی
    • - مالیدن
    • - مالیدن با پنجه
    • - مالیدن با چیز کثیف
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    whisperer whether or not vet vocal tract venerableness v used ural exhaust unite in that case oval no matter any way you slice it upcoming غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.