فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Sue

suː sjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sued
  • شکل سوم:

    sued
  • سوم شخص مفرد:

    sues
  • وجه وصفی حال:

    suing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive C2
    حقوق اقامه‌ی دعوی کردن، (از دست کسی) عارض شدن، (به دادگاه) شکایت کردن، به محاکمه کشاندن، به دادگاه مراجعه کردن
    • - to sue for divorce.
    • - برای طلاق به دادگاه مراجعه کردن.
    • - he has sued his neighbor.
    • - از دست همسایه‌اش عارض شده است.
    • - to sue for damages.
    • - برای خسارت به دادگاه شکایت کردن.
  • verb - transitive
    درخواست کردن، تمنا کردن، استدعا کردن، خواستار بودن
    • - to sue for peace
    • - درخواست صلح کردن
    • - to sue for forgiveness
    • - طلب بخشش کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد sue

  1. verb bring legal charges against
    Synonyms: accuse, appeal, beg, beseech, bring an action, charge, claim, claim damages, contest, demand, drag into court, enter a plea, entreat, file, file a claim, file suit, follow up, haul into court, have the law on, have up, indict, institute legal proceedings, litigate, petition, plead, prefer charges against, prosecute, pull up, put away, see in court, solicit, summon, supplicate, take out after, take to court

Phrasal verbs

  • sue out

    از دادگاه حکم گرفتن

ارجاع به لغت sue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sue

لغات نزدیک sue

پیشنهاد بهبود معانی