گذشتهی ساده:
suedشکل سوم:
suedسومشخص مفرد:
suesوجه وصفی حال:
suingحقوق اقامهی دعوی کردن، (از دست کسی) عارض شدن، (به دادگاه) شکایت کردن، به محاکمه کشاندن، به دادگاه مراجعه کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
to sue for divorce.
برای طلاق به دادگاه مراجعه کردن.
he has sued his neighbor.
از دست همسایهاش عارض شده است.
to sue for damages.
برای خسارت به دادگاه شکایت کردن.
درخواست کردن، تمنا کردن، استدعا کردن، خواستار بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to sue for peace
درخواست صلح کردن
to sue for forgiveness
طلب بخشش کردن
از دادگاه حکم گرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sue» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sue