امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sue

suː sjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sued
  • شکل سوم:

    sued
  • سوم‌شخص مفرد:

    sues
  • وجه وصفی حال:

    suing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2
حقوق اقامه‌ی دعوی کردن، (از دست کسی) عارض شدن، (به دادگاه) شکایت کردن، به محاکمه کشاندن، به دادگاه مراجعه کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- to sue for divorce.
- برای طلاق به دادگاه مراجعه کردن.
- he has sued his neighbor.
- از دست همسایه‌اش عارض شده است.
- to sue for damages.
- برای خسارت به دادگاه شکایت کردن.
verb - transitive
درخواست کردن، تمنا کردن، استدعا کردن، خواستار بودن
- to sue for peace
- درخواست صلح کردن
- to sue for forgiveness
- طلب بخشش کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sue

  1. verb bring legal charges against
    Synonyms:
    accuse appeal beg beseech bring an action charge claim claim damages contest demand drag into court enter a plea entreat file file a claim file suit follow up haul into court have the law on have up indict institute legal proceedings litigate petition plead prefer charges against prosecute pull up put away see in court solicit summon supplicate take out after take to court

Phrasal verbs

  • sue out

    از دادگاه حکم گرفتن

ارجاع به لغت sue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sue

لغات نزدیک sue

پیشنهاد بهبود معانی