فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Bring To Life

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • collocation
    1- (از اغما یا بیهوشی) در آوردن، به هوش آوردن 2- احیا کردن، جان بخشیدن، نیرودادن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bring to life

  1. verb bring into existence
    Synonyms: breath life into, give a new lease on life, give birth to, put new life into

ارجاع به لغت bring to life

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bring to life» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bring-to-life

لغات نزدیک bring to life

پیشنهاد بهبود معانی