فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Sky

skaɪ skaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    skies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    آسمان، فلک، آب‌وهوا
    • - blue skies
    • - آسمان‌های آبی
    • - a cloudy sky
    • - آسمان ابری
    • - Fame raised him to the skies.
    • - شهرت او را به عرش رساند.
    • - stormy skies
    • - آب و هوای توفانی
    • - the warm southern sky
    • - آب هوای گرم جنوبی
    • - He praised the bride to the skies.
    • - از شدت تعریف عروس را به عرش رساند (خیلی از عروس تعریف کرد).
    • - reach for the sky
    • - بلندپرواز بودن
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • verb - transitive verb - intransitive
    بالا بردن، بالا انداختن، هوا کردن
    • - He skied a coin for heads or tails.
    • - برای شیر یا خط سکه‌ای را بالا انداخت.
    • - The batter skied the ball.
    • - چوگان‌زن توپ را به هوا زد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد sky

  1. noun Earth’s atmosphere
    Synonyms: azure, celestial sphere, empyrean, firmament, heavens, lid, the blue, upper atmosphere, vault, vault of heaven, welkin, wild blue yonder
    Antonyms: earth

Idioms

  • out of a clear (blue) sky

    ناگهان، بی‌مقدمه، مثل برق

  • the sky is the limit

    حد ندارد، تا دلت بخواهد، حد و حصری برآن متصور نیست، هیچ محدودیتی وجود ندارد و هرچیزی امکان‌پذیر است، بسیار زیاد

  • to the skies

    بی‌حد‌وحصر، تا عرش، بسیار بسیار

ارجاع به لغت sky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sky

لغات نزدیک sky

پیشنهاد بهبود معانی