با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Sky

skaɪ skaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    skies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
آسمان، فلک، آب‌وهوا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- blue skies
- آسمان‌های آبی
- a cloudy sky
- آسمان ابری
- Fame raised him to the skies.
- شهرت او را به عرش رساند.
- stormy skies
- آب و هوای توفانی
- the warm southern sky
- آب هوای گرم جنوبی
- He praised the bride to the skies.
- از شدت تعریف عروس را به عرش رساند (خیلی از عروس تعریف کرد).
- reach for the sky
- بلندپرواز بودن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive verb - intransitive
بالا بردن، بالا انداختن، هوا کردن
- He skied a coin for heads or tails.
- برای شیر یا خط سکه‌ای را بالا انداخت.
- The batter skied the ball.
- چوگان‌زن توپ را به هوا زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sky

  1. noun Earth’s atmosphere
    Synonyms: azure, celestial sphere, empyrean, firmament, heavens, lid, the blue, upper atmosphere, vault, vault of heaven, welkin, wild blue yonder
    Antonyms: earth

Idioms

  • out of a clear (blue) sky

    ناگهان، بی‌مقدمه، مثل برق

  • the sky is the limit

    حد ندارد، تا دلت بخواهد، حد و حصری برآن متصور نیست، هیچ محدودیتی وجود ندارد و هرچیزی امکان‌پذیر است، بسیار زیاد

  • to the skies

    بی‌حد‌وحصر، تا عرش، بسیار بسیار

ارجاع به لغت sky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sky

لغات نزدیک sky

پیشنهاد بهبود معانی