(حالتی که فرد توانایی نگه داشتن آگاهی نسبت به خود و محیط اطراف خود را از دست میدهد) ناخودآگاهی، ناهشیاری، عدم هوشیاری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She drifted into unconsciousness.
او در ناهشیاری فرو رفت.
Anaesthetics directly affect the brain and produce unconsciousness.
داروهای بیهوشی بهطور مستقیم بر مغز تأثیر میگذارند و باعث عدم هوشیاری میشوند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unconsciousness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unconsciousness