فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unconsciousness

ʌnˈkɑːnʃəsnəs ʌnˈkɒnʃəsnəs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

(حالتی که فرد توانایی نگه داشتن آگاهی نسبت به خود و محیط اطراف خود را از دست می‌دهد) ناخودآگاهی، ناهشیاری، عدم هوشیاری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

She drifted into unconsciousness.

او در ناهشیاری فرو رفت.

Anaesthetics directly affect the brain and produce unconsciousness.

داروهای بیهوشی به‌طور مستقیم بر مغز تأثیر می‌گذارند و باعث عدم هوشیاری می‌شوند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unconsciousness

  1. noun the condition of being uninformed or unaware
    Synonyms:
    ignorance unawareness obliviousness unfamiliarity nescience innocence
  1. noun a state lacking normal awareness of the self or environment
    Antonyms:
    consciousness

لغات هم‌خانواده unconsciousness

ارجاع به لغت unconsciousness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unconsciousness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unconsciousness

لغات نزدیک unconsciousness

پیشنهاد بهبود معانی