Plank

plæŋk plæŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    planked
  • شکل سوم:

    planked
  • سوم‌شخص مفرد:

    planks
  • وجه وصفی حال:

    planking
  • شکل جمع:

    planks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
قطعه، قسمت، واحد، قسمتی از برنامه، تخته، تخته میز و پیشخوان مهمانخانه، تخته‌پوش کردن، تخته‌تخته کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a small bridge which was made of long planks
- پل کوچکی که از الوار بلند ساخته شده بود
- The party's plank calls for a tax cut.
- برنامه‌ی حزب کاهش مالیاتی را دربر می‌گیرد.
- We planked the wall over.
- ما دیوار را تخته پوش کردیم.
- planked fish
- ماهی پخته‌شده روی تخته
- He planked himself in the chair.
- او تالاپی روی صندلی نشست.
- He planked the coins on the counter.
- او پولها را جرینگی روی پیشخوان ریخت.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plank

  1. noun Lumber
    Synonyms: board, lumber, planking, slab, deal, duckboard, strake, platform, support, timber
  2. noun A principle
    Synonyms: program, plan, policy, campaign promise
  3. verb Set (something or oneself) down with or as if with a noise
    Synonyms: flump, plonk, plop, plunk, plump-down, plunk down, plump
  4. verb Cover with planks
    Synonyms: plank over

Idioms

  • walk the plank

    (دزدان دریایی با اسیران چنین می‌کردند) بستن چشم و وادار کردن به راه رفتن روی الواری که از کشتی به بیرون امتداد داشت

ارجاع به لغت plank

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plank» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plank

لغات نزدیک plank

پیشنهاد بهبود معانی