گذشتهی ساده:
plankedشکل سوم:
plankedسومشخص مفرد:
planksوجه وصفی حال:
plankingشکل جمع:
planksقطعه، قسمت، واحد، قسمتی از برنامه، تخته، تخته میز و پیشخوان مهمانخانه، تختهپوش کردن، تختهتخته کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a small bridge which was made of long planks
پل کوچکی که از الوار بلند ساخته شده بود
The party's plank calls for a tax cut.
برنامهی حزب کاهش مالیاتی را دربر میگیرد.
We planked the wall over.
ما دیوار را تخته پوش کردیم.
planked fish
ماهی پختهشده روی تخته
He planked himself in the chair.
او تالاپی روی صندلی نشست.
He planked the coins on the counter.
او پولها را جرینگی روی پیشخوان ریخت.
(دزدان دریایی با اسیران چنین میکردند) بستن چشم و وادار کردن به راه رفتن روی الواری که از کشتی به بیرون امتداد داشت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «plank» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plank