امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Digression

daɪˈɡreʃn̩ daɪˈɡreʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    digressions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
انحراف، گریز، پرت‌شدگی از موضوع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His speech was full of digressions.
- نطق او پر از حاشیه‌گویی بود.
- This long digression has led me away from my main story.
- این انحراف طولانی مرا از داستان اصلیم دور کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد digression

  1. noun deviation; straying
    Synonyms: apostrophe, aside, deflection, departure, detour, difference, discursion, divagation, divergence, diversion, drifting, episode, excursion, excursus, footnote, incident, note, obiter dictum, parenthesis, rambling, variation, wandering
    Antonyms: directness, straightness

ارجاع به لغت digression

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «digression» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/digression

لغات نزدیک digression

پیشنهاد بهبود معانی