با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Inserted

American: ˌɪnˈsɜrːtəd British: ɪnˈsɜːtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    inserts
  • وجه وصفی حال:

    inserting

معنی

adjective C1
زیست‌شناسی درون پیوسته، درون جاگرفته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inserted

  1. adjective introduced
    Synonyms: added, interpolated, infused, stuck in

ارجاع به لغت inserted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inserted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inserted

لغات نزدیک inserted

پیشنهاد بهبود معانی