گذشتهی ساده:
infusedشکل سوم:
infusedسومشخص مفرد:
infusesوجه وصفی حال:
infusingریختن، دم کردن، القا کردن، بر انگیختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Let the tea stand a few minutes to infuse.
بگذار چای مدتی بماند تا دم بکشد.
the courage with which the soldiers had been infused
شجاعتی که در (روح) سربازان دمیده بودند
His speech infused us with new life.
نطق او به ما جان تازهای بخشید.
to infuse an idea
عقیدهای را القا کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «infuse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infuse