فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Infuse

ɪnˈfjuːz ɪnˈfjuːz

گذشته‌ی ساده:

infused

شکل سوم:

infused

سوم‌شخص مفرد:

infuses

وجه وصفی حال:

infusing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

ریختن، دم کردن، القا کردن، بر انگیختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Let the tea stand a few minutes to infuse.

بگذار چای مدتی بماند تا دم بکشد.

the courage with which the soldiers had been infused

شجاعتی که در (روح) سربازان دمیده بودند

نمونه‌جمله‌های بیشتر

His speech infused us with new life.

نطق او به ما جان تازه‌ای بخشید.

to infuse an idea

عقیده‌ای را القا کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infuse

  1. verb introduce; soak
    Synonyms:
    introduce imbue impart instill inspire plant inculcate indoctrinate saturate permeate pervade steep soak suffuse animate ingrain impregnate inoculate leaven intersperse invest breathe into

ارجاع به لغت infuse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infuse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infuse

لغات نزدیک infuse

پیشنهاد بهبود معانی