گذشتهی ساده:
leavenedشکل سوم:
leavenedسومشخص مفرد:
leavensوجه وصفی حال:
leaveningخمیر مایه زدن، مخمر اضافه کردن، خمیر را پف دادن
If you forget to leaven the dough, the bread will be flat.
اگر خمیر را ور نیاورید، نان صاف و بدون پف خواهد شد.
Traditional bagels are leavened with a small amount of yeast.
بیگلهای سنتی با مقدار کمی خمیر مایه پف میکنند.
جذاب کردن، دلنشین کردن، طعم دادن، شاداب کردن، تنوع بخشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He tried to leaven the serious discussion with a light-hearted comment.
او سعی کرد بحث جدی را با نظری شوخطبعانه جذابتر کند.
The teacher leavened the lesson with games to keep the students engaged.
معلم درس را با بازی تنوع بخشید تا دانشآموزان توجه کنند.
Serious poetry leavened with wit
شعری جدی که شوخطبعی آن را تعدیل کرده است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «leaven» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/leaven