گذشتهی ساده:
inflamedشکل سوم:
inflamedسومشخص مفرد:
inflamesوجه وصفی حال:
inflamingهمچنین میتوان از enflame به جای inflame استفاده کرد.
برافروختن، به هیجان آوردن، آتش گرفتن، عصبانی و ناراحت کردن، متراکم کردن
In his speech he tried to inflame the workers.
در نطق خود کوشید که کارگران را بشوراند.
inflamed eyes
چشمان سرخ و پفکرده
His finger was inflamed by an infection.
بهدلیل عفونت انگشت او متورم شده بود.
پزشکی دارای آماس کردن، ملتهب کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inflame» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inflame