با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Inflame

ɪnˈfleɪm ɪnˈfleɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    inflamed
  • شکل سوم:

    inflamed
  • سوم شخص مفرد:

    inflames
  • وجه وصفی حال:

    inflaming

توضیحات

همچنین می‌توان از enflame به‌ جای inflame استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    برافروختن، به هیجان آوردن، آتش گرفتن، عصبانی و ناراحت کردن، متراکم کردن
    • - In his speech he tried to inflame the workers.
    • - در نطق خود کوشید که کارگران را بشوراند.
    • - inflamed eyes
    • - چشمان سرخ و پف‌کرده
    • - His finger was inflamed by an infection.
    • - به‌دلیل عفونت انگشت او متورم شده بود.
  • verb - transitive
    پزشکی دارای آماس کردن، ملتهب کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد inflame

  1. verb anger, aggravate
    Synonyms: agitate, annoy, arouse, burn, disturb, embitter, enrage, exacerbate, exasperate, excite, fan, fire, fire up, foment, gall, get, grate, heat, heat up, ignite, impassion, incense, increase, infuriate, intensify, intoxicate, irritate, kindle, light, madden, provoke, put out, rile, roil, rouse, steam up, stimulate, vex, worsen
    Antonyms: alleviate, appease, cool, pacify, placate, put out, quench, soothe, tranquilize

ارجاع به لغت inflame

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inflame» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inflame

لغات نزدیک inflame

پیشنهاد بهبود معانی