فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Enrage

ɪnˈreɪdʒ ɪnˈreɪdʒ

گذشته‌ی ساده:

enraged

شکل سوم:

enraged

سوم‌شخص مفرد:

enrages

وجه وصفی حال:

enraging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

خشمگین کردن، عصبانی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The children's teasing enraged the dog.

مسخره‌بازی بچه‌ها سگ را دیوانه کرد.

His stupidity enraged his father.

حماقت او پدرش را به خشم آورد (کلافه کرد).

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enrage

  1. verb make very upset
    Synonyms:
    anger irritate aggravate provoke infuriate exasperate rile incense madden inflame needle whip up ire get under skin make blood boil make see red T-off steam up hack umbrage incite ask for it
    Antonyms:
    calm soothe appease placate pacify please compose

ارجاع به لغت enrage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enrage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enrage

لغات نزدیک enrage

پیشنهاد بهبود معانی