گذشتهی ساده:
enragedشکل سوم:
enragedسومشخص مفرد:
enragesوجه وصفی حال:
enragingخشمگین کردن، عصبانی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The children's teasing enraged the dog.
مسخرهبازی بچهها سگ را دیوانه کرد.
His stupidity enraged his father.
حماقت او پدرش را به خشم آورد (کلافه کرد).
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enrage» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enrage