با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Embitter

emˈbɪtər ɪmˈbɪtə
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از imbitter به‌ جای embitter استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    تلخ کردن، ناگوار کردن، بدتر کردن
    • - His remarks embittered his enemies.
    • - اظهارات او دشمنانش را آتشی کرد.
    • - Repeated failure in examinations had embittered him.
    • - شکست‌های مکرر در امتحانات کام او را تلخ کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد embitter

  1. verb upset, alienate
    Synonyms: acerbate, acidulate, aggravate, anger, annoy, bitter, bother, disaffect, disillusion, envenom, exacerbate, exasperate, irritate, make bitter, make resentful, poison, sour, venom, worsen
    Antonyms: calm, comfort, make happy, pacify

ارجاع به لغت embitter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embitter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/embitter

لغات نزدیک embitter

پیشنهاد بهبود معانی